بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1213


رسیدم کنار فشاری تکمه فشاری را فشار دادم آب با فشار بیرون آمد سر خونی شده ام را گرفتم زیر آب, خون قاطی آب میریخت داخل جوب. تقی هم رسید دمپائی هایش را توی دستش گرفته بود, نشست کناره دیوار کوتاه فشاری پاهایش را گرفت زیر آب.
"الاغ بگیر اونور خونی شد پاهات"
"عیب نداره شسته میشه ولی حال کردی آخر ماچش کردم" 

نیم ساعت قبل شرط بسته بود ملیحه را ماچ میکند. گفتم عمرن,باباش همیشه همون دورو وراست., گفت ببین حالا. رفتیم جلوی مغازه عزت بخاری, لوله های بخاری را جلوی مغازه ردیف کرده بود. شاگردش جلوی مغازه را جارو میزد و آب میریخت. مدرسه دخترانه راهنمایی شهید نوری دو کوچه بالاتر از مغازه بود. یک ربع بعد ملیحه قاطی بقیه دخترها آمد و بعدش رفت توی مغازه عزت. خانه شان توی کوچه کنار مغازه بود. در اصل مغازه پایین خانه شان بود. چند دقیقه بعد ملیحه که پیچید توی کوچه تقی پرید شانه های دخترک را گرفت و ماچ سفتی از لپش گرفت. دخترک دادو بیداد کرد تقی پا به فرار گذاشت تا من بیایم بدوم چیزی خورد توی سرم. افتادم روی زمین. برگشتم دیدم عزت عینهو سگ شکاری افتاد روی من. ملیحه داد زد این نبود اوناهاش داره در میره. عزت افتاد دنبال تقی. خون از سرم میرفت, ملیحه ایستاده بود بالای سرم دست کرد توی جیب مانتو و دستمال گلدوزی سفیدی را در آورد و گذاشت روی سرم.

"بدو تا بابام نیومده"

تقی سرش را گرفت زیر آب فشاری. نشستم روی پله جلوی خرازی هوشنگ کِشی. دست کردم توی جیبم, دستمال توی جیبم بود. ته دلم خنک شد. ته دلم یخ کرد ...



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد