بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1282


کلن چهارخط مشق بهشون میدن. تو مدرسه هم که همش در حال بازی و آواز خوندن هستن. یه کانال تلگرام درست کردن واس کلاس و معلم عکس و فیلم میذاره اونجا. خود خانم معلم هم که ترگل ورگل و خوشگل. بعد همون چهارخط رو هم کلی آه و ناله میکنه تا بنویسه. چند روز پیش میگه من باس یه نوکر داشته باشم مشقامو برام بنویسه!
یادم افتاد کلاس اول خانم معلم ما یه مقنعه داشت تا سر زانوهاش. ابروهاشو برنمیداشت سیبیل داشت و ... روزی چهار صفحه رونویسی داشتیم تو خونه. موهامونم مجبور بودیم از ته با نمره چهار بزنیم. تو اون سن و سال کتکمون هم میزدن(حالا هی بگو دهه شصت یادش بخیر!!) همش دست به سینه بودیم تو کلاس جیک نمیزدیم! بعد مشق نمینوشتیم تو خونه هم کتک میخوردیم. کلن بازی دوسر باخت بود!
بهش میگم حالا این یه خط رو هم بنویس ببرمت بیرون بستنی بخوریم! ولو شده روی زمین. میگه حال ندارم!


+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 2 + ارسال نظر
لِیدی :) چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 23:34 http://ladynotes.blog.ir/

ما با اون وضعیت به اینجا رسیدیم اینا چی میشن

بانو دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 19:50

ای گفتید از دهه شصت داغ دلم تازه شد......هعییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد