بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1590


‏نشستم توی ماشین جلوی پَک بمب دست‌ساز، ۲۳ ثانیه مونده بین سیم قرمز و سبز سیم آبی رو قطع می‌کنم، فرداش میرم‌چشم‌پزشک بهم‌ میگه دوره‌ت تموم شده مربی کار رو بده دست بچه‌ها، میام بیرون از توی پاکت سیگار آخرین سیگار رو میارم بیرون، پاکت رو مچاله می‌کنم پرت میکنم یه بچه رد میشه و میگه ‏آقا آشغال نریز شعور داشته باش، پاکت مچاله رو برمی‌دارم، توی راه یه سوسیس بندری میگیرم با دوتا نوشابه نارنجی، نگاه میکنم روشون نوشته کوکاکولا، روی تختم میشینم کاغذ بندری رو باز می‌کنم لای نون هات داگه حال ندارم برگردم پایین، همون رو میخورم، میخوابم توی خواب زری رو میبینم.



داستانک


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد