بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

377


تنهایی ست دیگر



بر می دارد تیغ را و می کشد روی همه ی رگهای عادت



روی پوست ورآمده ی خاطرات.




ای لیا




370


زندگی


خطوط دَرهم ِ آدمیانی ست


که گاهی ندانسته هم را قطع می کنند.



ای لیا



369


آدم است دیگر


دلش تنگ خوابی ست


که دیگر نمیبیند.



ای لیا





368


آدمی ست دیگر،


بعد از مردنش، خوب میشود!



ای لیا



366 - به یاد بابک اباذری


شاعر نمیمیرد


شاعر در میان کلمات


جان می گیرد


حل میشود


و هربار کسی شعری بگوید


شاعر همانجا ایستاده در بین کلمات


لبخند میزند.



ای لیا




363


من را چه به فوتبال،


من درباره تو می نویسم،


درباره همین خندیدنت،


که زندگی تازه میشود،


خون تازه جاری میشود،


در کالبد بی جان خاطره ها.


تو بخند،


من بنشینم و محو نگاهت،


که میخندد یک خط در میان ...



ای لیا



353


زندگی


چیزی ست


شبیه سکوت یک زن


در خلوت یک ایستگاه اتوبوس!



ای لیا



350


گاهی آدمها می آیند و جای پایشان را روی دلمان میگذارند و میروند، آدم بعدی که بیاید ممکن است جای پایش جای پای قبلی را پر نکند! دلتنگ می مانیم ...



+ از میان همینطوری های روزانه



348 - زنها حال زمین را خوب میکنند


به زنها باید گفت


یادشان آورد


که بودنشان


حال زمین را خوب میکند.



+ از میان همینطوری های روزانه



345


زن را میکشد در آغوش،


طعم خیابان عوض میشود،


خاطره ای از گوشه چشم زن،


می غلتد روی گونه مرد ...



ای لیا



343


من دچار


تو هَم دچار


چاره چیست، جز هم آغوشی!



ای لیا



341


در تقاطع یک خاطره و چای عصرگاهی


لبهای زنی


بوسیده میشوند.



ای لیا



337


این بوها تو را رها نمی کند


یک روز ناغافل


چند سال بعد


در پیچ کوچه ای


باز تو را زمین می زند!



ای لیا


336


من نشسته ام اینجا تنها،


آغوش تو هم تنها،


انصاف نیست!



ای لیا



334


برای عصرهای جمعه ات،


یک آغوش تنگ،


در خیال هم میشود،


لب های تو را بوسید!



ای لیا