بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1682


زن همسایه فریاد میزند که مرد را ول میکند و میرود صدای مرد نمی آید، یا خسته شده یا بهترین کار را در سکوت دیده، زن چند بار چیزهائی میگوید که نامفهوم است، دیوار بعضی کلمات را سانسور میکند یا تغییر میدهد، زن انگار دارد درباره خواهر شوهر هرزه مرد میگوید، البته صفت هرزه و چند تا چیز دیگر را بکار میبرد که معذورم از بکار بردنش، ظن ما میرود این سمت که نکند خواهر مرد واقعن مشغول شغل هرزگی و سایر مخلفاتش است، یا مثلن توی خیابان تخت طاووس می ایستد و ماشین سوار میشود. چه میدانم والا! دخترک ما هم آنوسط مشغول تلوزیون دیدن است، صدای تلوزیون را زیاد میکنم ولی لابلای صدای تلوزیون میشنوم که زن میگوید "اون خواهر هرزه ت جواب سلام من رو نداد، با همه گرم گرفت با من سرد بود، تو خودت رو زدی به خریت که اینارو نمیبینی، دیگه خسته شدم از دست تو و خانواده ت" مرد باز در سنگر سکوت پنهان شده است، لابد گلوله ای برای شلیک ندارد یا شاید دارد فکر میکند یه نارنجک پرت کند و شر داستان را بکند. صدای تلوزیون را بیشتر میکنم، دخترک برمیگردد و میگوید" بابا هرچقدر صداش رو زیاد کنی من باز میشنوم دارن چی میگن"


+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد