بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1709


بخاطر جائی که توش بزرگ شدم یه جائی اون پائینای تهران توی اون محله های داغون آدم ناراحتی بودم، به قولی دعوائی بودم، فحش میدادم، سر یه مسابقه فوتبال الکی دوست داشتم دعوا راه بندازم ولی از یه جائی تصمیم گرفتم آروم بشم، کجا؟ دانشجو شدم، رفتم دانشگاه، حس کردم باید عوض بشم، حس کردم از اینجا باید یه تغییری توی خودم بدم، به مرور آروم شدم، سعی کردم کمتر فحش بدم و دعوا نکنم الان هم دیگه فحش نمیدم، اونی هم که فحش بده سعی میکنم با لبخند از کنارش رد بشم. مخصوصن توی رانندگی. امتحان کنید. کمتر فحش بدید، اونی که ادب داره از اونی که ادب نداره آدم بهتری به نظر میرسه.


+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد