این درباره نوشتن هم از آن چیزهای مزخرف است.
چه بنویسم ...
من یکی هستم شبیه تو، مثل خودت،
کمی پر روتر!
دو خط چائی /
یک فنجان خاطره /
کمی انتظار /
بوسه ای نزدیک ...
ادامه...
زن و مرد ایستاده بودند پشت چراغ قرمز، مرد دستهایش توی جیب کاپشن بود، زن آرام دست را حلقه کرد توی دست مرد، سرش را چسباند به بازوی مرد، شاید توی دلش آرام چیزی تکان خورد، آرامشی دوید زیر پوستش.