بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

648


زن زیر باران


میخندد


شسته میشود


اندوه خیابان.




ای لیا



647 - جن!


آنزمانها توالت و حمام توی حیاط بود و به مرور راهشان را به سمت خانه پیدا کردند و آخرین حلقه ارتباطی میان سنت و مدرنیته هم از بین رفت. سخت ترین کار دنیا هم اجابت مزاج در دوران کودکی و به وقت شب بود که با توجه به داستانهایی که از اجنه روایت میشد در آن دوران صعوبت کار دوچندان مینمود. حتی دونفری میرفتند، یکی نگهبان می ایستاد و آن یکی هم به سرعت سروته کار را هم می آورد و بدو بدو شسته و نشسته می آمد و میپرید زیر لحاف! دیدن جن هم به وفور ثبت شده بود، من خودم یادم نیست دیده ام یا نه، الان که به این چیزها اعتقادی ندارم ولی در آنزمان دو سه دسته بودند که بی بروبرگرد جن می دیدند. یک دسته کودکان. یک دسته پیرزنهایی که تنهایی حمام میرفتند و گاهی هم زنهای زایو. من هم احتمالن با این فرض باید دیده باشم. میگفتند جن در جاهای مرطوب مثل حمام و توالت زندگی میکند، لابد زندگی میکرد چه میدانم! الغرض، دوستی داشتیم که شب میرود توالت و برادرش هم ایستاده بود کنار باغچه به نگهبانی که میشنود آن یکی برادر داد میزند : "منو نخور، تورو خدا منو نخور!" این یکی هم فرار میکند و می آید میچپد زیر لحاف و بروز نمیدهد، خلاصه اینکه صبح می بینند آن یکی برادر جلو توالت در حالیکه بند تنبانش به دستگیره در گیر کرده آویزان مانده است،از دهانش ه کف می آمده. هیچوقت هم خوب نشد؛ یک تشنج طوری هم داشت که کف بالا می آورد، هنوز هم همینطور است گویا. خلاصه اینکه هرچند آمدن توالت داخل خانه ها مشکل اجنه را حل کرد ولی مساله دیگری بوجود آورد که جای توضیح ندارد.



+ از میان همینطوری های روزانه



646


زن اینطور است، 


راحت جان است ...



+ از میان همینطوری های روزانه



645


زن جواب سلام مرد را خیلی گرم نمیدهد، تا مرد بیاید لباس عوض کند زن شروع میکند از زمین و زمان ایراد گرفتن، از مدیر مدرسه بچه شان می نالد، این وسط چندتایی هم بار خانواده مرد میکند، مرد نگاه میکند، چیزی نمیگوید، در نهایت زن اعلام میکند شام آماده است، برنج شفته را با چیزی شبیه خورشت می گذارد جلوی مرد، خودش هم میرود بخوابد. 


فردا صبح مرد حین بیرون رفتن توی پارکینگ می بیند، آینه سمت شاگرد و بخشی از گلگیر رفته است. خنده اش می گیرد. زنها هیچوقت یکراست نمیروند سر اصل مطلب. خودت باید بفهمی.



+ از میان همینطوری های روزانه