یک زن وقتی پا گذاشت آنطرف حصار سی سالگی میشود سی و چند ساله. چهل سالگی هم همین است. همان سی و چند ساله. پنجاه سالگی هم. سی سالگی زن نقطه عطف است. چندبار پیشتر متنی نوشته بودم درباره زنی چهل ساله. قبلترش هم دو سه باری درباره سی و چند سالگی. ولی این متن آخری جمع آنهاست. زن سی را که رد کرد میشود این تفاوت را حس کرد. میشود جمع وقار و متانت و لوندی . جمع زیبایی و هوش . جمع بین فریب و عشق . زن آنور سی سال میشود آنچه قرار بوده باشد و این را بیستر زنها نمیدانند. زنها شاید ترس دارند از رسیدن به سی سالگی. از اینکه شاید دیگر طراوت نداشته باشند. خواستنی نباشند هرچند به نظر من طراوت زن بیشتر میشود. خواسته شدنش بیشتر. با یک روند منطقی. جمع ظاهر و باطن. خود زن باید این را بفهمد. این را مردی میگوید که خودش آنطرف سی سالگی ست و میداند یک زن سی و چند ساله چقدر دلفریب است ...
+ از میان همینطوری های روزانه
منم تولد سی سالگیم بر عکس همهء تولدام دوس نداشتم برسه
ولی تمام ترس من همین سی سالگیه
بزرگترین غم و ترس تمام این روزهام همین نزدیکی به سی سالگیه احساس میکنم زندگیم داره به اخر خط میرسه و این بزرگترین درده
شاید