بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

79 - کلت نه میلیمتری


چیزی برای نوشتن نیست

کلتی نه میلی متری داخل کشوی میز

خاک خرده ی ِ همه این سالهای نفهمیدن

کمی تردید

اطمینانی که از مغز به دست منتقل نمی شد

نگاهی که یک خط در میان روشن و خاموش می شد.

مشتی که باز نمی شد

تا اسلحه را در آغوش بگیرد.

کلماتی که سالها ، نجویده بلعیده بود

روی نگاهش بالا می آورد.

ده فشنگ ... ده شلیک

اما همان یکی هم کافیست تا لخته های مغزش را

فردا کارشناس دایره جنایی

بریزد در کیسه ای .

طرح پاشیده کله ای که همه این سالها

کلمات را زنجیر می کرد

به بند می کشید در قالب متن و خودش می گفت که شعری تازه است.

هنوز فرصت است

برای مردن وقت همیشه کافی ست

زندگی یکبار است که اتفاق افتادنش دردسر به پیش رفتن زن و مردی را می خواهد.

همین یکبار ... 

کلت نه میلی متری دوباره گرد خاطره می بلعد 

و شاعر سایه مغز پاشیده ی روی دیوار را پاک می کند.



ای لیا



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد