بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

103


مخاطب خاصــــ ِ من


ی ِ امشب دستت رُ بده به من ، بریم به حاشیــــــه از متن ...

حاشیه ای همیشه پررنگ تر ازمتن . نگو نمی دانی کجاست .... پشت همین خیال قاچ خورده بعد از گرمای ظهری در یک تابستانی در جایی نه دور و نه خیلی دور ...

همین کنار گوش تنهایی ... پای دیواری که کودکی ات با ذغال سیاه می کرد سیرت همیشه نالان همسایه را...

حاشیه شاید زنی بود که صبح می آمد کشان کشان ... خواب بود ... ترسیدم بیدار شود ... فقط گفتم : " شمائید همانی که هرشب می ریزد در ذهن کودکی در فکر پرواز؟ ... روی بالهای ذهن ِ خدایی که بود روزی ولی حالا پیچیده در گرفتاری های روزمره فلسفه خلقت!؟

سرش که بالا شد ....نگاهش پر از حرارت باران بود ... خیس و چه تلخی لبخندی نشسته بود روی سیرت عریان خیابان ...

یک دم آن کام شیرین از هندوانه فصلت تلخ کردم ... ببخش ... حاشیه همین است ... تلخ ... و اگر بود شیرینی آن را با هم قسمت کنیم ...


اگر لبی به شیرینی ِبوسه ای تر شد ... بنویس برای ما ... من هم یکی از خیل مخاطبان خاص ام یک امشب ... می نشینم آن سوی شیشه پیش شمایان ... شیرین کنیم دهانی به خربزه یِ دوستی که هوس کرده بود ... 


یک امشب خودت را بنویس ...نمی گویم شب خوش!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد