بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

159


بنویس

بنویس تا بماند

تا ببینند

بشنوند هنوز گرد نسیان

پرده ای نشده بر روی نگاهت،

ذهن همیشه پریشانت،

و خیال ناگزبر ِ همیشه پای در گریزت!


بنویس

شاید نشسته باشد 

پرنده ذهنت

روی سیم دیرک یک خاطره ی ِ آشنایی،

روی دیوار کوچه خالی از خواب درخت،

و یا کنار نارنج آویخته بر شاخه تنهایی.


گاهی دور 

و گاهی دورتر

زندگی همین است ، می ترواد از نوک قلم ِ ذهنت،

موسیقی متن می شود روی نگاتیو باد

می شود باران و می ریزد روی خاک فراموشی.


بنویس

این حس آشنایی را

خستگی های ماسیده بر تن منظومه شمسی را!

رنج خواهر خورشید

خرد شدن برادر ماه

و پدرِ در آمده ی ِ زمین را.


بنویس

کوری بیماری ِ شایع قرن است.

تو فقط بنویس

من نخوانده تو را در آغوش خواهم داشت.



ای لیـــــــــــا



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد