بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

187


دختری بود

در پرده نازک خیالم

روزی نشست و دگر برنخواست.


می آمد

آتش میزد

می سوزاند همه خاطرات کودکی را

نمی رفت

اما خیال همچنان می سوخت.


روزی نوشت روی دیواری

دستی پنهان

که تورا چندی ست

می شناسد

این ذهن مرده مغروق ِ در خیال

چشم ِ سبز

ناگزیر نگاهش سبز نیست.


دل که سبز باشد

جوانه می زند

سبز می شود

از نگاه می ریزد بیرون .


دخترک هنوز هست 

در خیال خالی پرده

پاک نمی شود.


نگاه سبز،

می نشیند روی خاطره همه این سالها

هر خاطره ای را سبز می کند

جوانه می زند

روی خیال نازک تنهایی.



ای لیا



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد