بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

214


انسان در قالب تن می نشست



همه به صف بودند



شیطان پیامک هایش را می خواند



لبخندی زد



دکمه ای را فشار داد



گوشه ای دیگر فرشته ای



خنده بر لبانش نشست



عصیان و تاریکی



دست به دست می شد



بشر از خاک بر می خواست



گناه هم .




چیزی بود در این میان



کسی نمی دانست چیست



گناه نبود ، یکی گفت : نامش تقواست .




بشر، هم چنان خلق می شد



شیطان به ساعتش نگاهی کرد



وقت تنگ می آمد



زمان کشیده می شد



و انسان بر می خواست



توده ای خاک 



شکل می گرفت



و گناه هم.




فرشته ای لبخند می زد



شیطان در دلش آب تکان می خورد



عصیان سالها پیشتر شکل گرفته بود



در پستویی به دور از چشم میکائیل




و انسان بر روی پاهایش بر می خواست



اولین گام شکل گرفت



و زمان همچنان تنگ می آمد



همه نشستند بر زانو ، و سجده آغازی بود بر یک پایان.



آدم نگاه می کرد ... غرور زاده شد




و شیطان



شهوتِ گناه را 



عصیان را 



برتری جویی را 



بلوتوث می کرد ... ویادش رفت ،سجده نکرد!


و آدم خلق شده بود.




ای لــــــیا



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد