بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

249


مرد گفته بود : اینجا از ساعت چهار بعد ازظهر به بعد جای راحتی است، همه با هم راحتیم، شما که مشکلی ندارید؟
گفته بود : نه! خیلی هم خوبه من هم آدم راحتی هستم.
مرد دوباره گفته بود : منظورم این است که کلن راحتیم، شما هم منشی هستید و هم گاهی ممکن است ... چطور بگویم!
زن گفته بود : راحت بگید، من آدم راحتی هستم و مشکلی هم با شوخی و اینها ندارم.
مرد گفته بود : شوخی ها اینجا کمی جدیست!
زن دوزاریش افتاد! آمد بیرون، نشسته بود توی ایستگاه اتوبوس! بغض کرده بود. خیره شده بود به خیابان خسته ای در یک روز پائیزی!

+ از میان همینطوری های روزانه
نظرات 1 + ارسال نظر
تینا سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 16:04

چه عجب بعد مدتها وبلاگتون رو اپ کردید منتظر نوشته هاتون بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد