بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

359


یک سری حرفها را نمیزنی، مرورشان میکنی، لبخند میزنی ...

میگذاری همانجا بمانند! تا دوباره، به وقت نوشیدن چای، وقتی کتابت را بسته ای و به جائی توی سقف خیره شده ای دوباره برگردند و لبخند بنشانند روی لبت.



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 1 + ارسال نظر
نیوشا دوشنبه 6 بهمن 1393 ساعت 11:56

فکر می کنید همه از این یک سری از حرف ها ارند که بگذارندشان برای مواقع خاص و لبخند بزنند؟!
من دارم برای خودم ....
فکر کنم این جور آدمها خاص اند - نه این که من خاص باشم- نه اما یک جوری اند شاید خلی تنها- شاید خیلی عاشق شاید...

من اینطور نمیبینم که این آدمها تنهایند، خاص هم نیستند ولی همیشه حرفهائی برای نزدن هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد