بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

436 - خواب ِ سکوت.


بین خانه مان تا دریا


زندگی در گوش زمان می پیچید


صدا می ریخت


نگاه می ریخت


تصویری می شد


می پیچید در خواب ِ سکوت.


سیرسیرکی می خواند


پینه دوزی کفش های خاطره ای می دوخت


سنجاقکی روی سبکی اکسیژن شنا می کرد


شالی زار برای پیرمردی فال ورق می گرفت



دختری روی طناب تنهایی


تابی می بست


تابی می خورد


همه ی تنهایی جمع می شد


پشت خنده ی نگاهت.


صدای پارس سگی می آمد


دور می شد حس غریب ترس ، میان شاخه ها


برگی روی دست شاخه ای تار می زد


گاه به گاه شیرین می شد


دهان کودکی به طعم گس و شیرین تمشکی


که روی بوته ای به تنهایی خدا می خندید.



همه بودند


همه ی این تنهایی ها


همه ی خالی شدن بین خاطره ها


رها شدن در خالی ِ تلخ پنجره ها .


میان ازدحام آواز غوکی


که می خواند آواز آغاز دوباره بشریت را،


کودکی کوزه ای گلین می ساخت.



و دریا که پیدا می شد


از لابلای آغوش درخت


روی سنگینی سکوت جنگل می نشست


و تویی که بر بال فکر می آمدی


تا بریزی همه ی خاطره را در آغوش موج



دریا می بلعید همه ی کودکی ام را


همه ی تنها دویدن ها


همه ی بوسیدن پنهانی دختر همسایه را


همه ی نامه های مانده در سینه ی درد را


در قلب حادثه را


می بلعید همه ی با هم بودن ها را.



بین خانه مان تا دریا


صدای زندگی دیگر نیست


صدای توده ای از شهر است


توده ای از خیابان ها


که جمع می شد پشت چراغ قرمزی


بین خانه مان تا دریا


فقط بوی خاطره ها مانده ست


بوی بوسه ای که می نشست


روی گو نه های تنهایی


و بوی تو که گم می شد


بین آواز کلاغی


که خارج می خواند.



ای لیا


رودسر - تابستان 1386



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد