بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

437 - مادر بود همه بودند بند رختی پر بود از پوست زندگی


مادری بود


زندگی خانه ای داشت


خدا روی سبزی شمعدانی می نشست


خیال پر می زد


می رفت تا خنکای پنجره


نسیمی می آمد



می نشست کنار سفره ی آشنایی.


نانی تکه می کرد


دست همیشه ترک خورده ی مادر.


مادر که بود


خدا دستانش را


در حوض خاطره ها می شست


پهن می کرد باران زندگی


نگاهش را روی شیشه های تنهایی.


دختر همیشه خندان کوچه ی سایه ها


می نشست روی هشتی درب خانه ی ما


کوچه ها پر بود


از بوی عاشقانه های مجنون


بهارنارنج می شد همه ی کلمه ها


پخش می شد طعم زندگی روی دیوار دوست داشتن


کودکی زغالی می کرد


بودن ها را ، همین ها را


سیاه می شد همه ی دست ِ عاشقی.



مادر بود 


همه بودند


بند رختی پر بود از پوست زندگی


زندگی می رفت لابلای اتاق ها


بوی خدا دست به دست می شد


روی سجاده ها


روی چادر نماز گلدار


روی یاسهای خشکیده .



مادر ولی دیگر نبود


زندگی هم نبود ... تنهایی سر طاقچه ی عادت


زل می زد به همه ی اشباح این خانه.


مادر نبود ، چیزی جایی دنبال خیال می گشت.




ای لیا

تهران - مرداد 1382



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد