بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

513 - اتوبوسرانی تهرانوحومه نوشت!


بهترین صندلی از نظر من در اتوبوس ردیف دوم از درب پشتی اتوبوس است. جای دنجی ست. معمولن ردیف پشتی را چون نزدیک به قسمت خانمهاست زوجی پر میکنند. دختر و پسر جوانی که همین نیم ساعت یک ساعت را هم نمیخواهند جدا از هم باشند و دوست دارند تنگ هم چسبیده باشند. ترشح هورمونها اول رابطه نظم خاصی ندارد!

می نشینم گوشه صندلی، سرم را تکیه میدهم به شیشه. خواب و بیدارم. دختر از پسر می پرسد : اگر یه روز بفهمی بهت دروغ گفتم چی میگی؟

پسر فکر نکرده می گوید: نمیدونم. تو اون لحظه نمیدونم ممکنه چه حالی بشم یا موضوع از لحاظ اهمیت تو چه رده ای از اهمیت قرار داره!

دختر اصرار دارد پسر حتمن جوابی بدهد. پسر همان مطلب را دوباره تکرار میکند. دختر انگار دلسرد شده باشد ادامه نمیدهد. حرفی نمیزنند. سرم را گذاشته ام کنار شیشه، چشمهایم گرم خواب است صدای زنگ موبایل می آید. چند زنگ میخورد و قطع میشود. پسر می پرسد : کی بود؟

"هیشکی!"

"هیشکی که زنگ نمیزنه!"

دختر جوابی نمیدهد. قبل از تقاطع کارگر دختر میگوید : من پیاده میشم. زنگ میزنم بهت. 

پسر اصرار دارد همراه دختر پیاده شود. دختر قبول نمیکند. دختر پیاده میشود انگار. اتوبوس که حرکت میکند پسر میرود به سمت راننده. قبل از چراغ تقاطع به راننده اصرار میکند پیاده شود. پیاده میشود. میدود به سمت مسیر خلاف جهتی که اتوبوس میرود.



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 1 + ارسال نظر
سلما شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 00:15 http://khanomesin.blog.ir

عجب!!

اوهوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد