بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

523 - اتوبوسرانی تهرانو حومه نوشت!


معمولن اینطور است. تاکسی که پر شد، راننده که دنده را چاق کرد، توی ترافیک که حل شد، نگاهی تو آینه میکند ، به اطرافش نگاه میکند، اولین کسی که گارد دفاعی اش پایین بود و توانست تو چشمش زل برند را گیر می آورد و تا ته مسیر مغزش را توی همزن هم میزند و درنهایت وقت پیاده شدن یک ساندویچ مغز میدهد دستش. توی اتوبوس این اتفاق جور دیگری می افتد. یکی کنارت می نشیند و اگر حس کند که ناشی هستی شروع میکند به تفت دادن. از ارتباط کاهش قیمت جهانی نفت با لابی صهیونیسم بگیر و بیا تا چندتایی فحش خوارمادر به بالا و پایین مملکت و در نهایت هم اگر ببیند هنوز حس و حال داری و رمقی میزند به صحرای کربلا!


دیروز در مسیر یک ساعت و ربعی یکی از همینها با اینکه میدید دارم چرت میزنم یک دور مارا سوار چرخ و فلک دریای سیاست خودش کرد و در نهایت هم گفت: شما انگار گوش نمیدی! 


گوش که هیچ، بیهوش بودم!




+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد