یکی آمد
بر پشت خاطره ها
نشسته روی خیال کودکی ِ باران .
کوچه ها خیس اند
آشنایی آب می پاشد.
غریبه ای خستگی هارا چال می کند ،
پای دیوار باغ تنهایی.
خورشید می ریزد روی دستان زنی
که می شوید خواب ستاره را.
مردی در مزرعه ی باد
طوفان درو می کرد ،
نسیمی این میان
ابتر مانده است و به نارسی ِ خلقت می خندد .
خاک از خاک برخاست ،
چشمی به تنهایی خاک گریست.
دستی روی قلب شکسته ای
تخم زخم درد می پاشید.
امسال محصول خوبی دارند
کشاورزان زمین های بایر عشق.
یکی آمد
هرچند ، دوست داشتن جایی
پشت ترافیک خاطره ها
آخرین سیگار بودن را دود می کرد.
و یکی نشسته بود و
به این فکر می کرد که
چه کند وقتی تو نباشی و او باید بودن باشد.
ای لیا
رشت - شهریور 1380