بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

634 - لیدی ال - رومن گاری


لیدی ال


رومن گاری


ترجمه : مهدی غبرایی


ناشر : نشر ناهید


تعداد صفحه : 201


سال انتشار : چاپ ششم /1390


قیمت : 4500 تومان

 


 لیدی ال رمانی فرانسوی است که در سال ۱۹۵۷ توسط رومن گاری نوشته شد و داستان عشق دو دلداده آرمان و آنت بودن رو به تصویر میکشد.

لیدی ال در جشن تولد هشتاد سالگی اش تصمیم می گیرد پرده از رازی بردارد که سالها از دید همه پنهان مانده است. لیدی ال یکی از قدرتمندترین زنان انگلیس است که به واسطه همسرش لرد ال طرف مشورت بسیاری از سیاسیون زمان خودش قرار می گیرد.

در روز تولد هشتاد سالگی اش لیدی ال متوجه می شود بنای قدیمی ای که به کلاه فرنگی معروف است و در انتهای املاک وسیع خانوادگی اش قرار گرفته در طرح ساخت بزرگراهی قرار گرفته و باید خراب شود و این باعث نگرانی لیدی ال شده است. چون رازی را در تمام این سالها در این عمارت مخفی کرده است.

سر پرسی شاعری ست که در سن هفتاد سالگی هنوز هم دلداده ی لیدی ال است و لیدی ل هم به نوعی به دید ترحم در او می نگرد ف هرچند قدری بیشتر از بقیه او را دوست دارد.

لیدی ال از سر پرسی می خواهد که او را تا عمارت کلاه فرنگی همراهی کند تا چیزی را به او نشان دهد و کل داستان در این حدودن یک ساعت پیاده روی اتفاق می افتد و لیدی ال داستان خودش را برای سر پرسی تعریف می کند. لیدی ال در اصل دختری به نام آنت بوده که در اواخر قرن نوزدهم در فرانسه زندگی می کرده و پس از مرگ مادرش عهده دار خرج پدر همیشه مستش نیز هست. پدری که همیشه شعارهای تندروانه و آنارشیستی می دهد و در اصل از اساس و بنیاد همه چیز را نسبی می داند در جایی به آنت(لیدی ال )می گوید:

 "ازدواج یک جور دزدی ست.به هیچ وجه عادلانه تر از انواع دیگر مالکیت خصوصی نیست."

و پس از اینکه پدرش کشته می شود تازه مشخص می شود که او در اصل جاسوس پلیس در بین آنارشیستها بوده و جیره بگیر حکومت بوده. پس از مرگ پدر آنت تصمیم می گیرد زندگی ِ تازه ای را شروع کند وبه نوعی پای در راه خودفروشی می گذارد :


" بهتر است شروع زندگی از پیاده رو باشد تا خاتمه آن."


و در این راه به شخصی به نام آلفونسو روکور معرفی می شود که سرکرده یِ باند فحشا و قمار در پاریس است و توسط او به جوانی به نام آرمان دنی که شاعری شوریده حال است معرفی می شود. در اصل ماجرای داستان از این آشنایی شروع می شود .آرمان دنی آنارشیستی مدافع حقوق ضعفاست که تحت هر شرایطی می خواهد حق مظلوم را از ظالم بستاند و حتی در این بین به عقاید کسانی مانند مارکس هم حمله ور می شود. دنی شخصیتی آرمانگراست که عملن وجودش نفی خود اوست. راه خشونت را در پیش می گیرد و در این بین آنت را هم همراه خود می سازد. آنت عاشق آرمان دنی می شود و آرمان هم به نوعی عاشق اوست هرچند بیشتر از هرچیز عاشق هدف خودش است. در اصل تصمیم بر این بوده است که آنت برای مقاصد و اهداف مبارزه آرمان دنی و جنبشش تربیت شود و بوسیله او از ثروتمندان باجگیری شود اما داستا ن به شکل دیگری می چرخد.

داستان فرازونشیب زیادی دارد و در نهایت آنت با لردی انگلیسی که عنقریب هم خواهد مرد آشنا می شود و لرد انگلیسی از او تقاضای ازدواج می کند و او هم بین عشق و عقلانیت گیر می افتد و وقتی می فهمد که از آرمان باردار است تصمیم می گیرد با لرد ازدواج کند و بچه ی آرمان را به عنوان بچه ی او جا بزند ..سه سال بعد لرد می میرد و ثروت عظیمی برای آنت به جا می گذارد. پیشینه آنت توسط لرد انگلیسی کاملن پاک شده و حالا او با لرد دیگری به نام لرد ال ازدواج می کند و به عنوان لیدی ال شخصیتی در دل تاریخ معاصر انگلستان پیدا می کند. آرمان هم در تله ای که لرد انگلیسی برای او برپا کرده بود گیر می افتد هرچند پس از ده سال از زندان آزاد شده و بوسیله ای برای لیدی ال پیغام می فرستد که می خواهد او را ببینید ...

تا اینجای داستان سر پرسی گاه و بیگاه پاهایش لرزیده و حال به نزدیکی ِ عمارت کلاه فرنگی رسده اند.سر پرسی به هیچ عنوان نمی خواهد این داستان را باور کند. که لیدی ال روزگاری دست در دست آنارشیستها دست به قتل شاهزاده ها و پادشاهان زیادی زده است ... اوج داستان صفحه آخر است ... کتاب را بخرید و ببینید در صفحه آخر چه نوشته است!

این داستان در اصل تقابل بین عشق و آرمان گرایی است. زن عاشق مرد است و از او می خواهد که زندگی ِ ساده ای را در گوشه ای از این دنیای خاکی آغاز کنند و مرد نمی تواند دست از آرمان هایش بکشد.زن اسیر عشق مرد است و نمی تواند خودش را از این دام آزاد کند.

داستان به صورت خطی جلو میرود.وقایع به توالی بیان می شوند هرچند داستان کتاب در فصول ابتدایی کمی سبک به نظر می رسد اما در فصول پایانی قوت پیدا می کند هرچند به پای خداحافظ گری کوپر نمی رسد.

شخصیت آرمان دنی هم طبق برخی اسناد واقعی ست و چنین شخصیتی همراه راواکول معروف(بمب انداز معروف اواخر قرن نوزده ) دست به تخریب زیادی زده اند.

البته قابل ذکر است در برخی جاها داستان شکل بیانیه سیاسی را می گیرد ....

 

پشت جلد :

 ومن گاری در رمان لیدی ال دو دلداده را از خیل جوانان اواخر قرن پر اشوب 19 بر گزیده است . که یکی ارمان سودای مبارزه سیاسی را در سر می پروراند و دیگری دیانا سودایی عشق است و معشوق را به تمامی برای عشق ورزیدن می خواهد. پیداست که در کشاکش عشق و مبارزه چه بسا یکی فدای دیگری می شود در این هنگامه ی پر غوغا پیوسته شکننده تر ، اسیب پذیر تر است.


  

بریده هایی از کتاب :

  

جوانان هنوز هم با خوشحالی با وی حرف می زدند و به دیده تحسین در او می نگریستند ،دست کم آنان که هنوز هم زنان را دوست داشتند. این قرن زمان آن نیست که بتوان براستی زنان را پرستید.

  



از یاد نمی برد که وقار تنها چیزی ست که برایش باقی مانده و اینکه زیبائی اش اینک فقط می تواند به نقاش الهام ببخشد نه به عاشق.

  



گلها اهمیت نمی دهند که جوان هستی یا پیر تنها می دانند چطور احساس جوانی را در تو بیدار کنند..

  



عجیب است که شانه های آدم این همه تنها و درمانده شود. سر آخرمثل اینکه مال تو نیستند و احساس می کنی که با تو بیگانه اند و کسی فراموش کرده و آنها را جا گذاشته است.

 



یک ضرب المثل فرانسوی را هم خوب به خاطر داشت که می گفت : " کسی که خوب دوست دارد ، خوب هم تنبیه می کند."

  



چیزهایی هست که از دست رفتنشان چیزی در دنیا نمی تواند جبران نمی کند.

 



 هدف هنر نجات جهان نیست ، بلکه آن است که دنیا را پذیرفتنی تر کند.

  



همیشه مردان خوش قیافه را دوست داشت و عیوب فراوانی را به آنان می بخشود. حتی گاهی ابدا توجه نمی کرد که چقدر احمقند. تنها زمانی طرز تفکرشان اهمیت پیدا می کرد که پیر می شدند و ظاهر زیبایشان از دست می رفت و چیزی به جز چانه لرزان و بینی آویخته و چشمان خسته به جا نمی ماند. وقتی که بعد از یک والس به سنگینی نفس می کشند، وقتی به جبران تمام کارهایی که از انجام دادنش عاجزند پرخوری می کنند، هنگامی که چهره ها و لبها دیگر آتش و شور خود را از دست می دهند، آنوقت براستی باید تمام سعی و کوشش خود را به کار می برند، تا زنان را درک کنند، چون تنها راه کامجویی شان همین است.

  



عشق های بزرگ و حقیقی در این دنیا اندکند و آدم حق ندارد بگذارد بدون هیچ گونه اثری نابود شوند .

  



تنها سه چیز در دنیا هست که ارزش دارد آدم به خاطرش زندگی کند یا بمیرد : آزادی ، برابری و برادری.

  



ازدواج یک جور دزدی ست.به هیچ وجه عادلانه تر از انواع دیگر مالکیت خصوصی نیست.

 



 روح مانند جسم در خور اعتنا نیست: تن آدمی است که کار می کند ، رنج می برد ، عرق می ریزد و از بین می رود. و اگر راست است که روح فنا ناپذیر است ، پس اصلن جای نگرانینیست اگر تنی سالم و قوی و شاداب داشته باشی ، روح هم بلد است که از خودش مواظبت کند.

  



بهتر است شروع زندگی از پیاده رو باشد تا خاتمه آن.

 



زمان رنگ همه چیز را پاک می کند.

  



تنها به این امید به صورت مردها نگاه کرده ام تا شاید یک وقتی یک ذره شباهت با او را ببینم ، اما افسوس که امکان پذیر نبود .

  



بعد از همان نگاه اول فهمیدم که هرگز مرد دیگری در زندگی من نخواهد بود و اینکه هیچ چیز به جز او هرگز نه برایم مهم است نه وجود دارد .

 



مهم ترین چیز در زندگی عشق است و بقیه هیچ.

  



تنها چیزی که در انسان اهمیت داردکیفیت است(نه گذشته).

  



شاید عشق بزرگترین نوع بندگی باشد و برای رهایی از قید آن آدم باید خرابکار شود و علیه استبدادش بجنگد.

  



خدا نبایستی دشمنانش را این همه زیبا بیافریند.

  



اسکار وایلد : در برابر همه چیز می توانم مقاومت کنم مگر وسوسه عشق.



نظرات 1 + ارسال نظر
Fariya_fariya سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت 23:31

بعد از نوشته شما، کتاب را خواندم. داستان عجیبی است. تصور چنین کار هولناکی را از آنت نداشتم! کتاب سختی بود! اما ممنونم که کامنت درباره این کتاب گذاشتید و خوشحالم که خواندم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد