بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

641 - اشتباه ...


توی جلسه خیلی راحت برمیگردم و میگویم :"اشتباه کردم، یادم رفت اینارو ببینم تو کار، درستش میکنم و اول هفته بعد دوباره نقشه هارو ایمیل میکنم" پرتقال را برمیدارم و پوست میکنم، مدیرعامل(کارفرما) هم در جلسه نشسته است. بحث تمام شده است، سکوت پخش میشود روی میز جلسه، مدیر پروژه بحث دیگری را پیش میکشد و بحث میرود جای دیگری. نقشه ها را هم اصلاح میکنم و میفرستم. همه چیز برمیگردد به روال عادی. 


یکی دو هفته بعد توی سایت سر پروژه حین بازدید یکی از همکاران میگوید:" بهتر بود نمیگفتی اشتباه کردی، یه آسمون ریسمونی می بافتی خب! تو که بلدی، ما مشاور و طراحیم، نباید بگیم اشتباه کردیم!"


با پایم بتن تازه ریخته شده را لمس میکنم، در حال گرفتن است: " الان اول کاره، میبینی که ته تهش سیویل(پیمانکار یا مشاور سازه) چندتا قالب رو جابجا کرد و خیلی هم کار عقب نیافتاد و ما هم مجبور نیستیم بیخودی دروغ ببافیم و از اینکه کارفرما سواد نداره اشتباه خودمونو توجیه کنیم"


پروژه تمام میشود و مدیرعامل هم میرود سر پروژه دیگری و از بین آنهمه آدم من را با خود میبرد. میشوم مشاور مدیرعامل در بخش تاسیسات صنعتی. به همین سادگی.


اشتباه کردن چیز عجیبی نیست، از اشتباه کردن نترسیم، همیشه جا برای اصلاح هست. هرچند در برخی موارد اولین اشتباه آخرین اشتباه است. ولی در این فقره ای که داستانش رفت اشتباه کردن جزء لاینفک کار است. در ضمن مزخرفاتی که برخی اساتید در دانشگاه توی کله تان میکنند را که نباید اشتباه کنید را دور بریزید.




+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد