بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

649 - قطار، دختر ترکمن ...


نشسته ام پشت میز رستوران قطار، خیره ام به جایی در افق، زن می آید و چنگ میزند توی ابرها، باران می بارد، قطار حجم خفته تونل را میشکافد، سیاهی پخش میشود روی اندوه کلماتی که توی گلویم مانده اند، روشن که میشود، دختر ترکمن دارد روسری اش را تکان تکان میدهد، به جایی خیره است در افق، من به او خیره ام.



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد