پدرسوخته اومده میگه بابا یه جوک میخوام تعریف کنم. یه پیشیه میره میشینه توی گلدون، بعد اونوقت، توی گلدون .... بعد پیشیه که توی گلدون بود، میگه به من آب ندید!
بعد میخندد، دندانهایش پیدا میشود. ریز ریز ردیف کنار هم. من هم میخندم، از خنده اش میخندم، میزنم روی زانوهایم و میخندم، میخندم، سارا هم میخندد، خوشحال است. من بیشتر ...
+ از میان همینطوری های روزانه