بین آشناها، دوستان، فامیل، همکاران، راننده تاکسی، گذری ها، هرکس میرسد میپرسد: لاتاری اسم نوشتی یا نه؟
این حجم عظیم فرار به سمت مدینه فاضله ای که توی ذهنمان ساخته ایم کمی نگران کننده است. اینکه فکر میکنیم این خراب شده هیچ آینده ای برای ما ندارد. حتی بین کنشگران اجتماعی نیز عده ای رفتن را ترجیح داده اند. قطعن برای من امثال نسرین ستوده از امثال شادی صدر محترمترند که نشسته اند آن طرف گود و میگویند لنگش کن. اینها با تمام ناملایمات و بی عدالتی ها مانده اند. این خراب شده هرچه هست خانه ماست. کسی منکر شرایط بهتر و استانداردهای بالای زندگی در آنسوی آبها نیست ولی اینجا خانه من است. اگر دیواری خراب شود باید دوباره بسازمش. خلاصه که آنطرف آب حلوا خیرات نمیکنند. آنجا هم هرچه هستیم شهروند درجه دو هستیم.
+ منظورم رفتن برای تحصیل نبود. هرچند آنهایی هم که رفتند برای تحصیل بیشترشان برنگشتند. خودم را هم نمیدانم که اگر بروم برمیگردم یا نه! فعلن که هستم و سعی میکنم به اندازه یک نفر تلاش کنم برای جبران کاستی ها.
مهندس مشکل اینجاست که ما می دونیم اینجا مال ماست اما طوری باهامون رفتار کردن که انگار اینجا مارو نمی خواد! که انگار ما مال اینجا نیستیم...