بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

845


کل ثروتش اعم از منقول و غیر منقول و مستغلات و ملک و فلان را جمع و تفریق میکردی چهارصد میلیاری میشد. کارخانه دار بود. 

همکاری تعریف میکرد : برای انجام کار طراحی توی کارخانه اش قراردادی بستیم. البته نه خیلی سفت و محکم. ته کار برایش هفتادو پنج میلیون صورت وضعیت کردم. سه ماه رفتم و آمدم و آخرسر یک روز توی دفتر بلند شد از پشت میز و آمد شروع کرد به داد و بیداد که مگر چکار کرده ای و اینها و اینقدر نمیشود و ته تهش هفتاد میلیون بیشتر نمیدهم و ... رگهای گردنش بیرون زده بود. رفتم یک لیوان آب برایش ریختم و آوردم. گفتم همان هفتاد میلیون شما! صورتش کبود شده بود. گفتم سکته میکند. همان هفتاد میلیون را هم آنقدر تکه تکه کرد که پول از برکت افتاد.

چندسال پیش در سن چهل و هشت سالگی فوت کرد. کارخانه ای را به همراه کلی ثروت به جا گذاشت برای ورثه که لگدی هم نثار تابوتش کردند!. تا آخرشب توی کارخانه بود. صبح زود توی کارخانه بود.

مرد. به همین سادگی ... زندگی ارزشش را ندارد. ندارد. باور کن ندارد.



+ از میان همینطوری های روزانه

telegram.me/boiereihan



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد