بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

980


پیرمرد آلزایمری نشسته است آنور سالن پذیرایی، دوروبرش زنها و مردهای زیادی دارند با هم حرف میزنند، همهمه است. اینور سالن من نشسته ام، اینور هم بقیه دارن با هم حرف میزنند. من نگاه میکنم به پیرمرد که دارد خسته طور نگاه میکند به طرح قالی روی زمین. دنبال چیزی میگردد. طرحی آشنا لابد. جعدگیسویی مشکین شاید. من نگاه میکنم به پیرمرد. دنبال خودم میگردم انگار. دنبال یک فراموشی ابدی ...



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد