بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

982


من به بودن تو فکر می کنم که وول می خوری لابلای خطوط نامه هایی که می نوشتی ، هر بار که یادت می افتاد چشمی جایی دارد سوسو می زند از انتظار. و باران می آمد وقتی می نوشتی و کاغذ بوی نم و خاکی می گرفت که در فضای ذهنت رها می شد و کلمات را می چسبید و رها نمی کرد تا وقتی جمله ای بشوند.

من به اندازه یک خیابان یک طرفه شلوغم و راهی برای دور زدن می جویم و تو شاید این راه باشی اگر کمی از خطوط کج و معوج عاشقانه هایت بیرون بیایی و خود من را ببینی که دارم دست و پا می زنم و غرق می شوم بین این همه کلمات بی معنی که نثار کاغذ می کنی و نمی فهمی که دوست داشتن فقط نوشتن نیست ، به رایگان بخشیدن آغوشی ست که در پیچ و واپیچ تصمیمات معطل مانده است!

من دارد جایی به تو تبدیل می شود ، به تویی که ندانسته می فهمی همه ی دانسته های نا پیدای زندگی را وقتی که فلسفه می خواندی و شب تاریک نبود!


همین ...



نظرات 1 + ارسال نظر
Nesa چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت 19:40

زیبا بود. یه سری بزن ب وب من پشیمون نمیشی نظرت یادت نره

ممنون دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد