شعر که از تن تو عبور می کند
تر می کند بوسه ی تنهایی را
زلال می شود چشمان خاطره ،
خیال می نشیند روی بوی نگاهت.
شعر که از تن تو عبور می کند
دیگر هوسی نمی ماند
همه عارف می شوند
همه به تن تو عابد می شوند.
شعر که از تن تو عبور کند
نفس خیابان بند می آید
تابستان سکته می کند ، برف می بارد!
شعر که از تن تو عبور می کند
چشمان من بوی تو را می فهمند
که از کوچه ی خلقت می گذری.
خواب کودکی تعبیر می شود
وقتی شعر روی تن تو می لغزد.
ای لیا