توی یک شرکت مردی متاهل به زنی مطلقه پیشنهاد میدهد که با او باشد، اینکه دوستش دارد، عاشقش است، تامینش میکند و الخ! بعد زن مطلقه روی خوش نشان نمیدهد، چند وقت بعدش میفهمد که مرد با همکار دیگرش که تصادفن او هم دوبار ازدواج کرده و الان مجرد است ریخته اند روی هم. زن دومی آمده برای زن اولی تعریف کرده که دارند خوش میگذرانند و برایش هم مهم نیست مرد زن دارد. زن اول اینوسط از لج مرد رفته با یکی دیگر از مردان که از مشتریان شرکت بوده ریخته روی هم، مرد اول چون عاشق زن اول بوده قاطی کرده و زده مرد دوم را درب و داغان کرده. کار به شکایت و شکایت کشی رسیده، این را من از دهن قاضی شنیده ام. من به ماجرا کار ندارم ولی برایم جالب بود که این آدمها چطور در یک شرکت جمع شده اند. بیشتر شبیه فیلمهای رده سنی بزرگسالان است تا واقعیت!
+ از میان همینطوری های روزانه
می دانید! واقعیت است و این هم دردناک و تأسف آور است که واقعیت است!
هیهات