بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1088


یه بار هم تو پرواز قشم(هشت سال پیش) هواپیما افتاد تو یه جائی که همش چاله بود، هی ول میشد، من عادت داشتم به خاطر کثیرالپرواز بودنم! سر همین نگاه میکردم به اطرافم و از اینکه بقیه ترسیدن و من نترسیدم حال میکردم که ببین من چقدر با تجربه ام مثلن ولی یه جاش که هواپیما کلن ول شد و من گیر کردم به کمربند(یعنی هواپیما رفت پائین و ماها معلق شدیم) چشمم افتاد تو چشمای مهماندار و دیدم اونم کلن خودشو قهوه ای کرده فهمیدم دیگه " بازگشت همه واقعن به سوی اوست انگار!" بعد که همه چی آروم شد سرمو چرخوندم نگاه کردم به صندلی بقل دستیم اونور راهرو که دوتا دختر و پسر جوون بودن شبیه تازه ازدواج کرده ها، پسره سرشو گذاشته بود رو پاهای دختره! دختره دستاشو میکرد تو موهای پسره، بعد نگاه کردم به این یارو بقل دستیم که شبیه اون دکتره تو شبهای برره بود و بعد هم سرآخر نگاه کردم به مهماندار و منتظر بودم بگه : میخوای موهاتو نوازش کنم؟



نظرات 1 + ارسال نظر
نون سین پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت 22:58

اقای مهندس اینو دوبار پست کردید ها :)

:)
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد