تنهایی ریخته روی خیابان
پس از بارش باران
لابلای برگ های پائیز.
گیسوی زنی می ریزد در آغوش باد
بوسه ای راهش را گم می کند
پیرمردی روی خاطراتش
دوباره زائیده می شود.
ای لیا