بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1186 - زنده ماندن


گفتم از یه جایی به بعد اوضاع بهتر میشه.
گفت آره دقیقن از همونجائیش که میمیری!
گفتم بعد مردن رو کی دیده؟
گفت من هر روز دارم میبینم.
گفتم زندگی ارزش جنگیدن داره.
گفت اینا شعاره, واس تو فیلماست!

هیچی نگفتم بهش نگفتم که منم یه روزائی بود هر صبح که بیدار میشدم میدیدم مردم, جنازم رو تخت افتاده, آروم آروم دارم تجزیه میشم ولی حس میکردم یه نوری اون ته تها داره سوسو میزنه همون منو جلو برد بعدن فهمیدم اون نور انعکاس آفتاب صبح روی سینک ظرف شویی بوده. گاهی همینقدر همه چیز الکی امیدوار کننده میشه.



ای لیا



نظرات 1 + ارسال نظر
dokhi شنبه 6 شهریور 1395 ساعت 18:35 http://maloosak.69.mu

زندگیتون سراسر از امید و خوشبختی، دلتون سبز و لبتون خندون، پیش منم بیاین مرسیییییییییییییی
85618

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد