میگم یکی از دلایلی که میخوام زنده بمونم دخترمه. میگه پس خودت چی؟ آدم نیستی؟ میگم منم وقتی بچه نداشتم همین فکر تورو میکردم و میگفتم ملت چقدر احمقن!
گاهی بچه جان به لبت میرساند، توی از بین بردن وسایل خودش و شما کوشاست و تبحر خاصی دارد، حرف گوش نمیکند، گیج میزند، ممکن است به خودش آسیب بزند، به بقیه آسیب بزند،بخش اعظم مغزت را درگیر و متوجه خودش میکند و گاهی هم پیش خودت میگوئی عجب غلطی کردم ولی وقتی صبح خواب آلود بلندش میکنی و لبه تختش می نشیند و با چشمهای خواب وبیدار نگاهت میکند و چشمهایش را میمالد و خودش را توی بغلت جا میکند میفهمی باید زنده بمانی برای اینکه خوشبختش کنی، همین!
چققققدر دلم میخوادیه روزی برسه تامنم بخاطر دخترم هوس زندگی کنم
ایشالا
منم بیشتر وقتها احساس می کنم فقط به خاطر دخترم زنده ام...