گفت میدونی چقدر دوئیدم دنبالش آخرش گفت ببین من عاشق تو نیستم پس با عقل و منطقم تصمیم میگیرم, مثل تو با احساست که جلوی چشمای عقلت رو گرفته برنامه ریزی نمیکنم. من و تو جنس هم نیستیم! بی خیال من شو. باور نکردم, تهش گفت اگر دوستم داری اذیتم نکن پس. احترام بذار به تصمیمم. منم احترام گذاشتم به تصمیمش. الان تو آمریکا با یه استاد دانشگاه زندگی میکنه. خودشم استاد همون دانشگاست. منم نشستم با تو فلافل گاز میزنم!
سرمو از توی بوی تند ترشی و سس و کلم و فلافل بالا گرفتم و با دهن پر گفتم : هوم!
گفت هیچ میدونی وقتی اینطور مواقع میگی هوم میخوام با مشت بزنم تو دهنت؟
نگفتم هوم, سرمو تکون دادم یعنی که فهمیدم.
+ از میان همینطوری های روزانه