بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1242


کنار پل میدان شیر پاستوریزه وانت سفیدی آمد. پشت وانت یک دستگاه دریل رادیال گذاشته بودند, پشت فرمان وانت زنی نشسته بود, آمد کنار ماشین و از همان بالای شیشه نیمه باز آدرسی پرسید, گفتم : کجارو گفتن؟ کاغذی نشانم داد. تازه دیدم دستهایش از روغن سیاه است. زن انگار خودش صاحب کسبو کاری فنی بوده و حالا دستگاهی را میبرده جائی تحویل بدهد. آدرس را برایش توضیح دادم و تهش گفتم : خدا قوت خانم!

لبخندی زد و تبدیل شد به زیباترین لحظه ای که آن مکان به عمر خود تجربه کرده بود لابد.


+ از میان همینطوری های روزانه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد