بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1244


ازم پرسید از بین تمام تِرکها و آهنگها و ترانه هائی که گوش دادی اگر بخوای یکی رو انتخاب کنی اون کدومه؟ یه خرده فکر کردم و بعد گفتم " طلوع آتشِ ونجلیز". وقتی گفت "هان؟!" فهمیدم یه جائی توی تاریخ توی بچگی توی جمعه شبها پشت تیتراژ اول برنامه ورزش از شبکه دو جا موندم. گم شدم و کسی هم پیدام نکرد.
یه هفته منتظر میموندم تا جمعه بیاد و ساعت نه شب اون تیتراژِ دل انگیز رو بشنوم که چند سال بعدش تو دهه هفتاد فهمیدم اسمش طلوع آتشه و یه بابائی به اسم ونجلیز ساخته. تو نوار فروشی های انقلاب هم بالاخره پیداش کردم. سال هفتادو پنج. 
یه تک لحطه هائی توی زندگیهامون هست که هیچ رویداد خاصی توشون رخ ندادن هیچ اتفاقی توشون رخ نداده ولی تو ذهنمون حک میشن. گاهی همراه با صدا و آهنگه, حال خوبی دارن. برای من جمعه شبها ساعت نه هی بازتکرار میشه. حتی بعد از بیست و سه سال که دیگه اون برنامه پخش نمیشه. من یه جائی اونجا جا موندم. هنوز بزرگ نشدم.


+ از میان همینطوری های روزانه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد