بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1261


توی یک دنیای موازی آشپزخانه ای هست که روی اجاقش کتری آب جوش قُل میخورد و زنی نشسته است نگاه میکند به در کتری که گاهی بالا می آید، سرش را گذاشته است روی زانوی چپش و دارد با دست توی ناخنهای پایش دنبال چیزی میگردد، بلند میشود موها را جمع میکند، گلوله میکند، پشت سرش شینیون میکند و میله چوبی را فرو میکند توی موهایش، قوری را برمیدارد، بهارنارنج را توی سیمی قوری میریزد، آب جوش که میریزد توی قوری، زن سرش را بالا میگیرد، چشمهایش را میبندد، دست میگذارد روی شکمش، همانجائی که دستهای مرد بود، مرد ایستاده بود پشت زن و دستها را حلقه کرده بود دور شکم زن و چیزی توی گوشهایش زمزمه کرده بود، زن خندیده بود لابد!

زن لیوان دمنوش را میگذارد روی میز آشپزخانه و دوباره توی ناخن های پایش دنبال چیزی میگردد، چندتائی تار مو از پشت سرش از زیر میله چوبی رها میشود، جلوی صورت زن آویزان میشود.


+ داستانک


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد