بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

۱۲۸۶


مرد دست راستش را میکشید به پشت زن, آرام شانه و کمر زن را لمس میکرد, گودی کمرزن را نوازش میکرد, از روی پیرهن زن دست میکشید روی کمر زن, زن حرف میزد, دست مرد روی میز بود, زن کنار مرد نشسته بود, مرد کمی جابجا شد, دستش را از پشت زن برداشت, زن حرفش را قطع کرد وگفت: با پشتم بازی کن دوست دارم, نوازشم کن! مرد خندیده بود, لبخند زده بود. 

مرد دوباره دست کشیده بود به شانه های زن, زن حرف میزد, آرام آرام سرش را خم کرد روی دست مرد, روی میز, زن حرف میزد ... چشمهایش را بسته بود لابد!



+ داستانک

telegram.me/boiereihan



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد