کودکی هایم تنهاست
خاطره ای گم شده است
و صورت آب
که کمی تر است انگار
شاید کسی منتظر باران است.
ای لیا
شعری هست
که نمی شود خواند
نمی شود گفت
درد دارند کلماتش
رنج، مضاعف می کنند
بگذار در همان هزار توی تنهایی بماند
لابلای کلماتی که عمری ست مانده اند و گندیده اند.
کسی چه می داند
شاید روزی
کسی دست کند در دل شاعر
و شعر گندیده ای را دست به دست
زندگی سالهاست به فنا رفته است !
باور کن ...
من و تو تصاویری هستیم که پس از میلیاردها سال نوری تازه به هم می رسییم.
ای لیا