بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1644


اومدم بیرون گفتم یه دوری بزنم آهنگ گوش بدم باتری ماشین هم شارژ بشه اول یه خیابون خلوت که سربالایی هم بود یه پیرزنی با یه نایلن بزرگ ایستاده بود دست تکون داد اولش تردید کردم ولی جلوتر نگه داشتم و دنده عقب اومدم، از توی آینه دیدم خودش رو آروم داره میکشه سمت ماشین، رسیدم بهش سوار شد، نشست عقب و تشکر کرد گفت الان ۱۰ دقیقه‌ست ایستادم کسی نگه نمیداره، همه میترسن کرونا بگیرن، اومدیم جلوتر یه جا گفت من سر این کوچه پیدا میشم گفتم‌ میرسونمتون بردمش در خونه پیاده‌ش کردم خواست پیاده بشه در رو نبست نایلن رو گذاشت زمین از توش یه ظرف اسپری درآورد اسپری کرد روی صندلی‌های عقب، گفت ضدعفونی کردم برات پسرم. تشکر کرد و در رو بست.


+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد