بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1717


مادرم ساعت 5 بیدار میشد، نمازش رو میخوند، صبحانه آماده میکرد، صبحی ها رو بیدار میکرد که صبحونه بخورن و برن، ظهری ها هم خواب بودن، بعدش که صبحی ها رفتن باز نمیخوابید دنبال مهیا کردن نهار بود، بعدش باید صبحونه ظهری هارو میداد و بعد نهار و ... این پروسه بی نهایت ادامه داشت.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد