بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

198 - 1984 - جورج اورول


1984


جورج اورول

مترجم : صالح حسینی


انتشارات : نیلوفر


تعداد صفحات : 272


سال انتشار : دهم - 1386


قیمت : 3,300 تومان

 


خلاصه داستان از ویکی پدیا


جهانِ نیمه‌متحد سه قدرت بزرگ دارد که جهان را میان خود تقسیم کرده‌اند و هر سه به شیوهٔ مشابهی جهان را اداره می‌کنند. وینستون اسمیت، شخصیت اول داستان، در اقیانوسیه زندگی می‌کند و عضو عادی حزب است. روزی دفترچه‌ای قدیمی می‌خرد و در آن شروع به نوشتن تفکرات خود می‌کند. در تمام نقاطی که اعضای «حزب» زندگی می‌کنند دستگاه‌هایی به نام تله‌اسکرین (صفحهٔ سخنگو) وجود دارد. این دستگاه که توسط وزارت حق اداره می‌شود مانند دوربین تمام اعمال افراد را تحت نظر دارد. وینستون خارج از دیدرس تله‌اسکرین شروع به نوشتن می‌کند و چندین بار جملهٔ مرگ بر برادر بزرگ را بر روی کاغذ می‌نویسد.


در ادامهٔ داستان وینستون اسمیت با جولیا، دختر موسیاهی ازاعضای حزب، آشنا می‌شود. وینستون در ابتدا فکر می‌کرد که این دختر که عضو انجمن جوانان ضدسکس است، جاسوس بوده، و او را زیرنظر دارد، تا اینکه روزی دختر کاغذی را به ویسنتون می‌رسانَد که در آن نوشته شده: دوستت دارم. با وجود اینکه حزب روابط جنسی و عشق و عاشقی را سرکوب می‌کرد، این دو مخفیانه به خارج از شهر می‌روند و پس از آشنایی در می‌یابند که هر دو عقاید مشترکی دارند، مبنی بر اینکه حزب واقعیات را جعل می‌کند و گذشته را نیز به‌طور مداوم از طریق دستکاری در اسناد به دلخواه خود تغییر می‌دهد. سپس رابطه جنسی نیز با هم برقرار می‌کنند و تصمیم به مقابله با حزب (به رغم اعتقاد به بی‌نتیجه بودن آن؛ حداقل برای زمان حال) می‌گیرند، به این امید که آیندگان بتوانند خود را از زیر نفوذ حزب و نظام توتالیتریِ حاکم بر جامعه برهانند، با این آگاهی که پایانی جز مرگ در انتظارشان نیست. آنها شایعاتی مبنی بر وجود«انجمن برادری» شنیده‌اند که بر ضد حزب و بصورت زیرزمینی فعالیت می‌کند. پس از چندی با «اُبراین»، که به گمانشان عضوانجمن برادری است، آشنا می‌شوند و به عضویت انجمن درمی‌آیند. او به آنها وعده کمک برای عضویت در انجمن برادری می دهد ولی در حقیقت مامور حزب برای مبارزه با جرایم فکری ست.


داستان کتاب بیشتر یک بیانیه سیاسی ست. کتاب در سال 1948 و سیطره تفکر چپ و کمونیستی بر جهان نوشته شده است. جوروج اورول در این کتاب به مثابه یک پیشگو آینده حکومت های ایدئولوژیک و تمایت خواه را نشان میدهد. جکومت هائی که در آنها فرد مسخ میشود و همه چیز در گروه و حزب واحد خلاصه میشود. یک فرد بالای هرم قرار دارد که الباقی باید مو به مو و خط به خط دستوراتش را که عین صلاح و رستگاریست اجرا کنند.

 

نمره من به این کتاب  4.2 از 5.0


بریده هایی از کتاب :


لحظه ای دچار حالت هیستری شد. با عجله و بدخط شروع به نوشتن کرد: منو می‌کشن من اهمیتی نمی‌دم به پشت گردنم شلیک می‌کنن اهمیتی نمی‌دم مرگ بر برادر بزرگ اونا همیشه به پشت گردن آدم شلیک می‌کنن باشه من اهمیتی نمی‌دم مرگ بر برادر بزرگ...


 

 


وزارت حقیقت - یا همان مینی ترو در زبان نوین- به طرز شگفت‌آوری در میان چشم‌انداز، خودنمایی می‌کرد. ساختمان عظیم هرمی‌شکل به رنگ سفید، که به صورت پله‌پله تا ارتفاع سیصدمتر بالا رفته بود. از جایی که وینستون ایستاده بود سه شعار حزب را که به نحوی موزون بر نمای سفید ساختمان به طور برجسته نوشته بودند، به راحتی می‌شد خواند: جنگ، صلح است. آزادی، بردگی است. نادانی، توانایی است.


 

 


این گفته ورای آن چیزی بود که وینستون می‌خواست بشنود. نه فقط عشق و رابطه عاطفی بین افراد، بلکه غریزهٔ حیوانی، آن نیرویی بود که می‌توانست حزب را درهم بشکند.





وینستون با خود می‌اندیشید، در نسل جوان که مانند جولیا پس از انقلاب به عرصه رسیده‌اند و چیزی غیر از وضعیت موجود را ندیده‌اند، چند نفرشان مانند او حزب را به صورت واقعیتی ثابت و غیر‌قابل تغییر پذیرفته‌اند و بدون عصیان در مقابل اقتدار آن، فقط مانند خرگوشی که از برابر سگ‌ها فرار می‌کند، می‌خواهند با زیر پا گذاشتن قانون، زندگی خود را حفظ کنند.


 

 


ما آدم بدعت‌گذار را نابود نمی‌کنیم. تبدیلش می‌کنیم، ذهن او را تسخیر می‌کنیم. برای ما وجود یک فکر غلط هرجای این دنیا و هراندازه هم که مخفی و فاقد قدرت باشد، غیرقابل تحمل است. در زمان قدیم، بدعت‌گذار وقتی به پای چوبه مرگ می‌رفت، همچنان یک بدعت‌گذار بود، از نوآوری خود دفاع می‌کرد و از آن به وجد می‌آمد. حتی قربانی تصفیه‌های روسیه، هنگامی که به سمت محل تیرباران‌شدن می‌رفت، ممکن بود هم‌چنان در ذهنش، یک عصیان‌گر باقی مانده باشد. ولی ما قبل از نابود کردن افراد، مغز آن‌ها را کامل می‌کنیم[...]هیچ‌کدام از کسانی که ما به این‌جا می‌آوریم، هرگز در مقابل ما قرار نمی‌گیرند. همه کاملأ تطهیر می‌شوند.



ای لیا