بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1734


دوست داشتن شبیه ابر است

می‌بارد و می‌گذرد


ای لیا



1733


در میان بازوانت

خیال میل پریدن ندارد

چشمهایش را می‌بندد و می‌خوابد


ای لیا



1732


باید قبری باشد برای حرفهایت

حرفهائی که نمیزنی

کسی نخواهد شنید

که از درون سرشار از اندوهی

و روزها از پی هم در گذر

تو در میانه‌ی یک رفتن ایستاده‌ایپ


ای لیا



1731


خاطرت عزیز است

مرو ...


ای لیا



1730


آه ای رنج عظیم

ای اندوه ابدی

آغوشت کجاست؟


ای لیا



1728


آدمی بی‌آنکه بداند

کسی را دوست دارد

شبیه هیچکس


ای لیا



1727


آسمان ابر است

و حوصله‌ی هیچ نیست


ای لیا



1725


دلم برایت تنگ است

چون کودکی که مشتاقانه

چنگ‌ می‌زند بر آغوش مادر


ای لیا



1724


سلام بر اندوهی که در قلبت جاری‌ست.


ای لیا



1723


زندگی گاه 

فقط دیدن خنده‌ی توست

حتی لحظه‌ای کوتاه


ای لیا



1721


آدمی سیاره رنج است در منظومه‌ی تنهایی.


ای لیا



1719


تنهایی‌ت را بیاور

در آغوش تنهائی من

خاطره‌ای شاید هنوز بیدار است


ای لیا



1718


تو را پنهان دوست داشته‌ام

هرگز نفهمیدی 

و تکرار عادتهایت را زندگی کردی


ای لیا



1716


دوست داشتن آرام آرام توی دلت، در جانت، توی رگهایت جریان پیدا می‌کند، ارام آرام چونان ماری عظیم تو را در خود می‌پپچد و استخوانهایت را خرد می‌کند، تو را می‌بلعد، هضم میشوی در میان احساسی شیرین. تا به خودت بیائی افتاده‌ای در آغوش خاطره‌ها.



1711


دوستت دارم

شبیه باران

که تازه می‌کند بودن‌ها را


ای لیا