بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1673


دوباره آبی خواهد شد

دوباره دستانت را خواهم گرفت

لبهایت را می‌بوسم

در میان بازوانم


ای لیا



1671


‏گاه آدمی نمی‌داند با دلش چه کند، وقتی کسی که باید، نیست ...


ای لیا



1670


تو بارانی

تازه می‌کنی زیستن را


ای لیا



1669


دلتنگی تو را وا می‌دارد دست کنی توی خاطراتت بوی هر آدم بی‌ربط و با ربطی را بیرون بکشی و توی هوای احساست پخش کنی.


ای لیا

1666


‏جهانم کوچک می‌شود

در میان لبهایت

مرا ببوس


ای لیا



1665


آسمانی که ابر است

آبستن بارانی نرم

باران

تو را در 

خیال کوچه‌ای خواهد بوسید


ای لیا



1664


زندگی اینطور است، می‌رود و برایش اهمیتی ندارد که تو نشسته‌ای یا با او همراه شده‌ای، گاه می‌دود و نگاهت نمی‌کند که نفست بریده است، زندگی بی‌رحمانه به جلو می‌رود.


ای لیا



1663


دوست داشتن تو

همینقدر نزدیک

همینقدر بعید ...


ای لیا



1662


تنهایی شاید سیبی ست مانده بر دورترین شاخه ...


ای لیا



1661


از رگ گردن به تو نزدیکتر

شبیه بوسه‌ای روی گردنت


ای لیا



1659


اولین بار که بوسیدمش حس کردم جهان ایستاد، اندوه از زمین پاک شد، رنگ زندگی تازه‌تر شده بود، اولین بار که بوسیدمش یک نقطه خالی درونم پر شد.


ای لیا



1656


‏سینه‌ام در میان تپش‌های قلبم فشرده میشود، یکی دارد در خیال شب، آرام چای می‌نوشد.


ای لیا



1655


تو را از دور دوست دارم، بی هیچ فاصله‌ای در خیالم.


ای لیا



1653


آدمی میمیرد

خاطره‌هایش در میان لباسهایش

به زندگی ادامه می‌دهند.


ای لیا



1651


تو را دوست داشته‌ام و رنج کشیده‌ام.


ای لیا