تا حالا شنیدی کسی بگه سرش رو مثل خر انداخته پائین داره می یاد.
یا شده کسی بهت بگه مثل گاو زور داری
یا شده کسی بگه عین خر نگاه می کنی.
یا شده کسی بگه کره گاو!
بالاخره طویله هم نظم خودش رو می خواد.
+ از میان همینطوری های روزانه
نگران آمدن
ای ابر دیر زمانیست نمی باری
یا که با ما قهری.
یا که شاید در سر هوای دیگری داری.
انتظار خشکید،
اشک در چشمان خورشید رقصید.
از کودکی دف زن
ستاره انگار نوری می خرید،
ای ابر با ما بگو
از قصه های سرزمین آسمان
ای ابر بگو
صبر انگار خریداری ندارد
من ماندم و یک دشت پر انتظار
خالی شدم لیک
این پیمانه را دیگر مشتری نیست.
ای لیا
رشت - مرداد هفتاد و نه
شب بود و ماه تاریک
من بود و من،
من و تنهایی های من،
من و حیرانی های من،
من و سرابهای تفتیده،
من و بیمار رنج دیده،
من و انتظار زیر برگ،
من و نگرانی های مرگ،
من و حسرت اشارتی،
من و امید بشارتی،
من و انگاره های این همه ننگ،
من و تصویر محبتی روی سنگ،
من و من در آب،
من و رویای نگاههای مانده از تو بر آب،
من و مادری که درد عشق را از سینه اش شنیدم،
من و باغی که لحظه های نور را در آن روئیدم،
من می مرد از این همه تزویر
من جا مانده در شب تاریک.
ای لیا
رشت - اردیبهشت هشتاد
دو خط چایی
یک فنجان خاطره
کمی انتظار ...
بوسه ای نزدیک.
خاطره که سرازیر بشود
زندگی،
خلاصه می شود،
کوچک می شود
در همان دوخط ،
در همان فنچان چای، در آغوشی تنگ!
ای لیا
باز نگاهِ همیشه پرسش،
رایحه همیشه در باد
لبخندی
نگاهی،عبوری،باز هم نِسیان.
این بار هم "ساری از شاخه" نپرید.
ای لیا
روزی روزگاری گــــــــــــاوی را با خــــری را دعوا افتاد.
صبح گـــــاو برخواست و دید بر روی دیوار خانه اش نوشته اند : گاو خـــــــــــــــر است.