به زن اول پیغام میدهد، برای زن دوم بوسه ای میفرستد، زن سوم را در رستوران ملاقات میکند، زن چهارم را در راه برگشت از رستوران به کافه می برد، زن پنجم را از دسترس خارج میکند، زن ششم را ...
شب پیژامه راه راهش را می پوشد و می نشیند پشت مانیتور، لیوان چای را برمیدارد و به قربان صدقه رفتنها نگاه مکیند! دست میکند کلاه گیس را از روی سرش برمیدارد، کله ی بی مو را می خاراند!
زن پنجم سعی میکند تماس بگیرد :" مشترک موردنظر در دسترس نمی باشد! نو ریسپانس ..."
+ داستانک
مردی که قرار بود با اسب سفید بیاید متاسفانه رفت زیر تریلی!
علی الحساب از بین همونائی که خوابوندی تو خیارشور یکی رو بکش بیرون و یه گوشه چشمی نشونش بده بدبخت بیچاره رو!!
پس از یک پیاده روی طولانی، میرسی به یک نهر آب، زیر سایه درخت کنار نهر دراز میکشی. پاهایت را فرو میکنی در آب. خنکی از روی سنگ ریزه های داخل آب میدود و می آید بالاتر و میرسد به قفسه سینه ات و کم کم می نشیند روی گونه هایت.
لبخندی نمیدانم از کجا پیدایش میشود و خودش را آویزان لبهایت میکند. باریکه های نور از لابلای شاخ و برگ درخت میزند روی صورتت. دست را حایل صورت میکنی، احساسی ترش و شیرین میریزد زیر پوست صورتت. خنکی و گرمی توامان. چشمهایت در خمارآلودی چشمان رقاصه ای پس از یک شب طولانی غرق میشود. خواب تو را در بین بازوانش حل میکند ...
یک زن سی و چندساله حسی شبیه این خلسه آمیخته با لذتی ژرف را در خود دارد. دیدنش همینقدر جذابیت دارد. همینقدر راحت آلود است. همینقدر نرم. همینقدر سبک. همینقدر رها در آغوش خیال ...
+ از میان همینطوری های روزانه
برای نوشتن باید ابتدا اولین کلمه را نوشت!
از من حقیر می پرسند چطور میشود نوشت؟ من هم اینطرف و آنطرف را نگاه میکنم و می گویم: با منی؟ بعد که مطمئن شدم کسی غیر از من آنجا نیست بالاجبار پاسخ میدهم:
برای نوشتن، باید شروع به نوشتن کرد، همراه خواندن! یعنی برای بدست آوردن دایره لغات وسیع باید خواند، از همه مدل رمان و داستان و مطلب جدی. مقالات انتقادی و ... ترجیح خودم بیشتر داستانهای کوتاه ایرانی ست. ترجمه ها معمولن عقیم از کار در می آیند. چون بیشتر مترجمان آشنائی با نحوه نگارش و دایره لغات ندارند. بنویسید و بنویسید، نوشتن شاید استعداد باشد و شاید هم نه ولی با تمرین هرچیزی بدست خواهد آمد!
من خیلی پرروتر از این بودم که از قضاوت آدمها خجالت بکشم، پس نوشتم، نوشتم، نوشتم و شما دوستان هم لطف دارید که فکر میکنید خوب می نویسم. از قضاوت آدمها نترسید، قرار نیست وداع با اسلحه همینگوی بنویسید همین که افکارتون رو بیارید رو کاغذ یا مانیتور کفایت میکنه.
پس برای نوشتن اول قدم آن است که شروع به نوشتن کنی و همراهش هم خواندن زیاد را رها نکنی، از اینکه کسی هم بگوید : این مزخرفه یا دیس ایز بولشت! نگران نشید که اگر هم نوشتتون واقعن در حد بولشت باشه باز همین که نوشتید قابل تقدیره ، یعنی می تونید ادامه بدید.
پس بنویسید و بنویسید و بنویسید ... نوشتن به ما هو نوشتن ارزش دارد!
در خیابان
بر لب های باد میشود بویید!
ای لیا
اصل زندگی همانیست که در رویاهایت رخ میدهد ...
جایی در مدار چهل و نمیدانم چند درجه جنوب غربی!
ای لیا
ایشان در ادامه فرمودند:
همسایه آنقدر بر همسایه حق دارد که ممکن است لباس زیر نمره هفتادو پنج صورتی رنگش را باد بیاورد و بیاندازد توی حیاط شما!
این باد چه خاطراتی را که در دل خود نهان ندارد ...هیهات!
- نمیشود کسی را خیالی در آغوش گرفت.
+ بستگی دارد اینطور حس آدم تغییر کند یا نه. اگر تغییر کند چه باک. حال خوب گاهی در خیال حادث میشود. گاه در آغوشی خیالی. گاه در مرز باریک خیال و واقعیت...
+ از میان همینطوری های روزانه