بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

17 - خیانت


توی این چند روزه احساس تهوع آوری داشتم . این حس بهم دست میداد که دارم خیانت می کنم .... حالم به هم می خوره از ریخت خودم ... از ته دلم یه حرفی قُل می زنه می رسه به حلقم دوباره می ره پائین.



می خوام وایستم کنار جوب و دستم و بگیرم به تیر چراغ برق ... انگشت بندازم ته حلقم و همه این احساس لعنتی رو با حواشیش بریزم تو جوب.

تمام جونم بوی تهوع آمیز این حس لعنتی رو گرفته. اگر می شد می رفتم مثل اون قدیما تو جنوب شهر و کنار یکی از این موتور آبا ،وا میستادم زیرش تا همه این بوی گند بره.... اما این بو انگار چسبیده به جونم .باید یه خنجر سامورایی پیدا کنم و بندازم از پائین نافم تا زیر دیافراگم سینه ام و تمام امحا و احشام رو بریزم روی آسفالت داغ خیابونه شونزدهم. کارگرای ساختمون هم از اون بالا زل بزنن به این حماقت. امّا!

راحت نشدم، هنوزم بو میده ...