بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

220


ایکاش کمی هم فرصت انتخاب بود ... شاید کسی بیاید!



193 - آغوش



آغوش که همیشه آغوش عاشقانه نیست! گاهی انتقال یک حس شیرین، یک دوست داشتن، یک تبادل مولکول به مولکول انرژی ست ...

گاهی آدمها نیاز دارند در آغوش شوند!


+ یک نوع آغوش هم هست که پوست به پوست منتقل میشود، لایه به لایه، مرطوب، خیس ... موردی که در بالا عرض شد نیاز نیست لباس از تن خارج شود و پوست به پوست منتقل شود!!

192


ولله که یک سری چیزها را نمیشود اینجا نوشت!


یک سری چیزها را باید توی چشمهایش نگاه کنی و بگذاری خودش بخواند!


+ از میان همیطوری های روزانه

182


عشــــق یک بار می رویــــــد


ولی زندگی بارها میوه می دهد.



180


آن لب شیرین تو را خورد و مرض قند گرفت ...



174


گاهی آدم دوست دارد وسط پائیز برود روی دیوار همسایه و آن گیلاس های قرمز را ببوسد!



169


مرد نگاهی به خودش در آینه کرد، شکم آویزان، پیژامه راه راهی که چند جائی اش هم زرد شده بود. موهائی که آخرین تارهایشان با چنگ و دندان روی کله اش آویزان مانده بودند. پشتش را خاراند و انگشت را داخل بینی چرخاند و نشست پشت کامپیوتر ... نوشت! چیزی شبیه شعر!

پشت هیچستان دنیای دیگریست.



162


به ظاهر زنده گانیم


سالها پیش مرده گان این هیاهوی برای هیچیم!



156 - دید مصنوعی!


مرد به بنر کنار درب قطار مترو خیره بود. پسر به چشمان مرد نگاهی کرد و به این فکر می کرد که اگر چشم های آبی این مرد را داشت می توانست دوست دختر معرکه ای پیدا کند!

قطار با سوت کشیده ای ایستاد. مرد دست در جیب خود کرد و عصایی سفید را در هوا رها کرد.

عصا مانند ماری که بدن خود را می کشد صاف شد ... مرد آرام آرام به سمت جایی رفت که درب قطار بود. 

یکی گفت : این بنده خدا کور بود؟!




135


به قیافه و تیپ بستگی ندارد ... به سواد حتی! 


#شعور



117



زندگــــــــی در کرانه های تنهایی درون ، نسبی ست.



زندگــــــــی در پارکینگ خانه ای دوبلکس ، مطلق است.



و زندگــــــــی در باور خـــریت اندیشه سیال ذهن ِ بشریت ، نان خشکیده ای فرو برده در آب و پی تقدیر می گردد.



112


نگران نباشید، همیشه میشود برای کثافت کاری هایمان یک مقصر فرضی بسازیم!



102


یکی می گفت ،



آن یکی نمی گفت ، می شنید!



جایشان که عوض شد.



شنونده مرد.



100


یکی می گفت : 


"شــــــُــتر کوهان دارد."


و ما فقط خـــــندیدیم


هنوز هم می گوید ... 


اثبات حقیقت سخت است! 


سخت ...



99


بودن ، مساله این نیست


نبودن را توجیــــــــه کن!